من نه او

0 comments

حسادت هاي جنسي بازتاب عقده هاي سركوب شده دوران كودكي مي باشد كه ضمير ناخود آگاه رو به تسخير در آورده است



حسادت هاي جنسي احتمالا رايج ترين نوع برخورد هاي ما با ديگر انسان ها مي باشد البته به اين دليل كه اين اتفاقات بيشتر در ذهن ما و طرف مقابل صورت مي گيرد كمتر به طور عيني ديده مي شود .
همه ما تجربه اين گونه احساسات را داشته ايم برخورد متقابل با اين احساسات نيز معمولا در چند گروه خاص خلاصه مي شود . اگر به نظر خود انسان با شعوري باشيم اين احساسات را بروز نمي دهيم ولي احتمالا با تمام قوا سعي در كنار زدن رغيب مي كنيم در غير اين صورت حسادت خود را علني ابراز مي كنيم .
داستايوفسكي در كتاب برادران كارامازوف چند صفحه اي راجع به حسادت و مخصوصا حسادت ها جنسي صحبت كرده كه خواندنش خالي از لطف نيست به نظر او انسان هاي حسود واقعي از حسادت خود خواسته يا نا خواسته براي نيل به مقاصد استفاده م كنند و معمولا هم موفق مي باشند گرچه اين موفقيت از راه هاي دلچسبي به دست نمي آيد ولي براي ارضاي حسادت رسيدن به موفقيت كافي است
حسادت خود را خفه يا كتمان كنيد بلكه از آن در راه رسيدن به اهداف استفاده كنيد

جمله اول متن از فرويد بود


what you want to know


.
شنيدم يه پيشگو اومده به شهرمون
با سرعت خودمو رسوندم بهش


گفت اول شخصيت تو رو تحليل مي كنم
گفنم باشه
گفت شخصيت تو مثل يه لحاف چهل تيكه مي مونه هر تيكه شو از يه جا يا بهتر بگم از شخصيت يكي كندي و بهش چسبوندي
گفتم يعني من هيچ خلاقيت و ابتكاري تو زندگيم ندارم
گفت خلاقيت تو چيدن اين تيكه ها كنار هم است تا بهترين بازده رو داشته باشه
گفتم حالا اين شخصيت خوبه يا بد و لطفا به من نگو كه خوبي و بدي وجود نداره
گفت احتمالا از نظر تو خوبه چون تورو به اهدافت مي رسونه گرچه بعضي وقتا راه رسيدنش زياد دلچسب نيست




وقتي داشتم مي اومدم بيرون گفت راستي مواظب زير اون پتو از گرما خفه نشي
گفتم باشه





راستي يادم رفت بگم بعدا فهميديم اسم او پيشگو فرويد بود
.


give me the light


.
مجيد گفت اينو مي خوريم به سلامتي كرم خاكي نه به خاطر كرم بودنش به خاطر خاكي بودنش
به زور عرق سگي رو داديم پايين
نمي دونستم چندمين پيك بود


بهنام و مجتبي داشتن سيگاري مي كشيدن پژمان گفت آقا مواظب باشين خاكسترش رو زمين نريزه
مجيد گفت آقا بيا يين اينجا آخرين پيك و بزنيم
گفتم من نمي خورم
مجتبي گفت بخور بابا بخور واسه سلامتيت خوبه


همه پاتيل شده بودن
به مجيد گفتم ببين من بايد يه چيزي ازت بپرسم
گفت بپرس
گفتم ببين تو مي دوني اسم پسر من چيه
گفت بابا مست شدي داري كس شعر ميگي برو بگير بخواب
گفتم مست كجا بود دارم جدي حرف ميزنم تو نمي دوني اسم پسر من چيه
گفت هي پژمان بيا ببين اين كسخل چي مي گه نبايد امشب بهش زياد مي دادين بخوره كسخل شده
پژمان اومد
سوالمو ازش پرسيدم
گفت منمن بعضي وقتا اينجوري مي شم دو سه دفه ديگه كه بخوري خوب ميشي الان برو بخواب

ولي من ميدونم
مي دونم مست نبودم
اسم پسرمو نمي دونستم
.


for the sake of god


نه سالم بود كه بابابزرگم مرد . چيزهاي كمي ازش يادمه .
هر وقت سيگار شو كه يواشكي كشيده بود زير بالشش قايم مي كرد منو صدا مي كرد و بهم مي گفت
ببين پويان از من به تو نصيحت هر وقت يه كتاب كارلوس كاستاندا ديدي بكش پايين و بشاش روش .
مي گفتم بابابزرگ كارلوس كاستاندا كيه ؟
مي گفت : اون يه نامرده . اون نامرد هيچ وقت از من اسمي نبرد . تو كل كتابش همش ميگه چوگوتا رئيس قبيله كمانچي ها اينا رو به من ياد داده
مي گفتم : خوب بابا بزرگ ايني كه گفتي كجاش بده
مي گفت : آخه همه چيزايي كه اون تو هست و من بهش ياد دادم . من بهش واسه اولين بار مواد دادم . من روح بزرگ و بهش نشون دادم
مي گفتم : بابا بزرگ به منم ياد مي دي ؟
قاه قاه مي خنديد و مي گفت : بابا تو خودت روح بزرگي فقط خبر نداري


my song


.





Skin head, dead head
Everybody gone bad
Situation, aggravation
Everybody allegation
In the suite, on the news
Everybody dog food
Bang bang, shock dead
Everybody’s gone mad


Beat me, hate me
You can never break me
Will me, thrill me
You can never kill me
Do me, sue me
Everybody do me
Kick me, strike me
Don’t you black or white me



Tell me what has become of my life
I have a wife and two children who love me
I am the victim of police brutality, now
I’m tired of bein’ the victim of hate
You’re rapin’ me of my pride
Oh, for god’s sake
I look to heaven to fulfill it’s prophecy...
Set me free


بنام پدر پسر و روح القدس


.
كلاه شاپوي قهوه اي مو گذاشتم سرم . پالتوي مشكي مو پوشيدم. مي دو نستم تو گرماي اورشليم احتمالا اين احمقانه ترين كاره . رفتم طرف ميدان اعدامي ها .
تو راه مريم مجدليه رو ديدم . مطمئنم كه بهش حسوديم شد .
تو راه ابليس رو ديدم . لبخندي زيبايي بهم زد منم با صداي بلند بهش سلام كردم .
با خودم فكر كردم خدايان سزار را حفظ كنند .
تو راه مريم مقدس رو ديدم بهم گفت خداوند تو را دوست دارم . اون راست گوترين آدم روي زمين بود .
تو ميدون غلغله بود مردم همه همديگرو هول مي دادن من به زور خودم رو به صف اول رسوندم . يه لحظه چشام خورد به پيطانيوس ميدونم تو اون لحظه منو ديد ولي فكر كرد خودشو ديده .
2 تا زنداني رو آوردن
سمت راست عيسي ناصري فرزند مريم سمت چپ باراباس يه راهزن عوضي .
چشام خورد به بدن عيسي نتونستم جلوي خودمو بگيرم
شروع كردم به گريه كردن عيسي منو ديد اي كاش مي تونستم بهش بگم چقد دوسش دارم
پيطانيوس گفت : طبق رسم هر ساله به دليل عيد بزرگ و به فرمان سزار يكي از دو زنداني محكوم به مرگ آزاد خواهند شد بعد رو به اسقف اعظم كرد . اسقف گفت : ما كاهنان معبد سليمان تصميم به آزادي باراباس قاتل گرفتيم .
خدايا عيسي عزيز ما داره مياد
صليب رو گذاشتن رو كولش گفتن ببر بالا به خدا مي خواستم بيام كمكت ولي پاهام تكون نخورد .
احساس كردم از يهودا هم پست ترم





.


lowman


.
خانم عزيز من عاشق بسم الله الرحمن الرحيم گفتن شما شدم






من بودم و ليتمو و پالومينو و دوفينو . يادش بخير شبا مي رفتيم لب دريا پالومينو گيتارش رو مي آورد واسمون بولرو مي خوند مام مثل سگ آبچو مي خورديم انقد ر مي خورديم تا پاتيل مي شديم



بعضي شبا مي نشستيم و منتظر گودو مي شديم ولي راستشو بگم گودو هيچ وقت نيومد



من عاشق سارا بودم دوفينو مي گفت برو بش بگو ولي من هيچ وقت نرفتم


اون سالي كه وبا اومده عشق من از هميشه داغ تر بود


دوفينو پالومينو رو كشت ليتمو رفت جنوب تا تو يه شركت نفتي كار كنه

منم رفتم الجزاير تا اينكه مادرم مرد


.


Fuck the road ( am I a translator ? )


تو يه جاده طولاني داري رانندگي مي كني
هيچ موجود زنده اي اطرافت نيست
مي توني صداي ناله موتور رو بشنوي كه مثل هميشه نيست
مي توني به دختر يا زني فكر كني كه ديشب شناختيش
ولي فكرات يدفه عوض مي شن
مثل هميشه
وقتي 16 ساعت رانندگي كردي و كار ديگه نبوده كه انجام بدي
آرزو مي كني كه همش يه حقه بود




ميري تو رستوران بغل جاده
چشم ها رو روي تنت احساس مي كني
سرتو با بيميلي تكون مي دي
وانمود مي كني كه نگرانت نكرده
ولي فقط مي خواي منفجر شه



بيشتر وقتا نمي توني صداشونو بشنوي
ولي بعضي وقتا مي توني
چرت وپرت هاي هميشگي
يه زنه ؟ يه مرده ؟
هميشه جدا به نظر
جرات شو نداري بشيني
بشين




بيرون توي نور چراغ ها
1000000 كيلومتر دور شدي
سعي ميكني از تمام ذرات انرژي استفاده كني




غروب وقتي خسته تو تختت دراز كشيدي
صداي اكو آمپلي فاير تو گوشت ويز ويز مي كنه
سيگار هاي ديروزتو مي كشي
يادت مياد اون چي گفت
اون چي گفت


mementoes from Alberto for you


.
هي آلبرتو سلام چطوري ؟ چرا به ما سر نمي زني ؟
سلام . شرمنده سرم شلوغ بود
چه خبر ؟ چي كارا مي كني ؟
هيچي ما هنوز تو همون قبرستونيم هنوزم با بچه ها شبا دور آتيش مي شينم و سيگار مي كشيم از خاطراتمون ميگيم هميشه از تو يادي مي كنيم ما هيچ وقت يادمون نمي ره تو واسه ما چي كارا كردي چند روز يكي از بچه ها گفت هي آلبرتو قضيه اون دختر رو يادته گفتم آره يادش بخير يه روز يه دفه از در اومد تو اومد نشس رو پام يه حسي بهم گفت اين يارو آشناس خيلي آشنا دستشو كرد تو موهام احتمالا مي دونس زياد خوشم نمي آد يه جوري شده بودم يه جور خاص انگار رو آتيش نشستم يهو گفت آره حق با توئه نمي دوني با اين حرف چه بلايي سرم آورد داشتم ديوونم كرد بعدش يهو پا شد رفت منم يه كتاب باز كردم و خوندم بعد ها هميشه حسرت مي خوردم كه اي كاش مي بوسيدمش
.


grudge


.
وقتي نشستم تو ماشين
وقتي دو طرف جاده صحراست
وقتي چراغ باك يدك روشن شده
چطور مي تونم به اين فكر نكنم كه اگه فضانورد مي شدم زمين از اون بالا چه شكلي بود
چطور مي تونم به اين فكر نكنم كه خواب هايي كه تو دوران بچگي مي ديدم چقدر ترسناك بودن
من هنوز تو جاده ام
ماشين خاموش شده
بهش تكيه دادم
دستام تو جيبمه
چطور مي تونم به خودم فكر نكنم
.


me kafka


فرق من و تو با بقيه اينه : اونا وقتي تحت تاثير قرار مي گيرن تو نوشته هاشون تابلو مي شه ولي ما چون مي شينيم به نوشته هامون مي خنديم هيچ وقت تابلو نمي شيم
هيچ وقت نفهميدم اينجا واسه خودم مي نويسم يا واسه تو
سردرد هاش مال منه خنده هاش مال منه فكر كردناش مال منه يه مش آشغال خوشگل ميمونه كه مال توئه


About me

Last posts

Archives