very very short play by a wise blind


l.




الف : می گن تو اقیانوس آرام ماهی هایی هستن که شبیه موزن و وقتی اقیانوس طوفانی میشه میان رو سطح آب و وقتی یه موج بزرگ درس میشه چندتایی یه لحظه از آب می پرن بیرون یه صدایی از خودشون در می آرن .
می دونی وقتی اینو شنیدم از خودم بدم اومد
بدم اومد که چرا تو زندگیم قرار نیس وقتی اقیانوس طوفانیه اونجا باشم اونجا باشم و موز ماهی هارو ببینم
ب : حالا مگه دیدن چندتا ماهی غزمیت چه فایده ای داره ؟
الف : بابا قضیه ماهی ها نیس قضیه چسبیدنمون به اینجاس
ب : من نمی خوام برم موز ماهی ببینم
الف : ولی آدم تو زندگی بره دنبال چیزایی که هوس می کنه
ب : من یاد گرفتم هوس نکنم
الف : می فهمم چی می گی
ب : پس چه مرگته ؟
الف : می دونی حالا که فکرشو می کنم می بینم خریته یه جوری خرج کردن اینهمه پول واسه دیدن ماهی هایی که اصلا معلوم نیس وجود داشتته باشن تازه زنم هم زخم معده گرفته و شبا بدجوری بدقلقی می کنه
ب : اووووم م م خدا زن بدقلق و برداره از زمین
الف : ولی خداییش زن خیلی خوبیه
ب : مال منم خیلی خوب بود تا قبل از اینکه منو بزاره بره
الف : کجا رفت ؟
ب : نمی دونم شاید اقیانوس آرام ( در اینجا هر دو می خندند)


About me

Last posts

Archives