it was predictive


E-mail this post



Remember me (?)



All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...



.
داستان امروز ما مال یه پسره
یه پسر که یه روز عاشق شد
عاشق یه روسپی یا قشنگترش عاشق یه جنده
می دونم داستان تکراری ه
ولی بعضی وقتا داسنتانای تکراری واقعا قشنگن
اینکه پسره عاشق چیه دختره شد که معلومه
عاشق چشاش . عاشق دستاش . پاهاش . ولی از همه مهمتر عاشق نگاه دختره شد
نگاهی که یه جور غرور ساختگی توش بود
نگاهی که می گفت نه ولی حالا یه شب اشکال نداره
پسر داستان ما جذاب بود واسه همین دختره هم ازش خوشش اومد
ولی فقط واسه یه شب
پسر داستان ما اون یه شب رو تو اوج لذت گذروند
با اینکه می دونست خیلی ها این لبا رو بوسیدن خیلیا این چشم ها رو دیدن ولی بازم لذت برد
پسر ما نه خودکشی کرد و نه معتاد شد
پسر ما رفت تو خیابون و راه رفت راه رفت
تو تموم عمرش دنبال یه نفر گشت که شبیه او دختر باشه
با افراد زیادی خوابید تا شاید یکیشون مثل اون باشن
هنوز هم همین کار رو می کنه
دلم واسه پسر داستانمون می سوزه


About me

Previous posts

Archives